سروده ای برای دوست عزیزم آقای علی رستمی در فرومد
سروده ای برای دوست عزیزم آقای علی رستمی درفرومد
درفرومد مدتی همسایه بودیم درجلو مسجد قاضی همبازی بودیم
محوگردیده یاران ما ازان مکان یاد آنروزهاکه مشغول الک بازی بودیم
بعد چندی راهی مدرسه ابن یمین تا بخوانیم درس و یک کاره شویم
نام من ابراهیم ونام توعلی نظر درکش وقوس زمانه هم پیکر شدیم
رحمت حق باد برابناء و آل نظر جملگی درمحفلی هم پیمانه بودیم
سختی دوران کشیدیم یک بیک یک زمان هم همکار درکانی بودیم
هرکدام راهی شدیم ازبهرمعش درپی کارومداری عازم جا ها شدیم
بعد سالها آواره ودر ماندگی وارد تهران زیباو خوش منظر شدیم
روزانجام خدمت سربازآغاز شد باکمی اندک زمان بازهم بانه شدیم
بعد هجرت نمودیم ازسوی کار در سرزمین سبز وارد دزفول شدیم
خوب بوددزفول وشهرهمجوار یادآنروزهابخیرکه شادوشیدابودیم
درزمان جنگ بابعثیان نابکار درانهدام جنگنده دشمن گستاخ بودیم
مینمودیم از آسمان کشور دفاع دریکانی از پدافند دریک سنگربودیم
ازسوی تقدیرو اصتلاح کردگار واردخاک خراسان مشهدالرضا شدیم
چندصباحی براین منوال گذشت عازم بندر گه استان هرمزگان شدیم
عاقبت ردشداین مدت پنجاه سال صدهزارافسوس که باز بیگانه شدیم
عمرمان بگذشت ای رفیق باصفا یاددوران که هم سنگروماواء بودیم
این دوروززندگی نکرده باکس وفا بازگردیم دورهم شمع وپروانه شویم
بوسعید غمگین ونالان زین روال کاش میشد دوباره کودک و برنا شویم
سربزن ازما ای علی ابن نظر مادراین دیرغریب بیکس وتنها شدیم