ما، گمشده هایی هستیم که به غربت عادت نداریم...
بیشه ای سوخته در قلبِ کویری ست، منم*وندر آن بیشه ئ آتش زده شیریست، منم!
ای فلک! خیره به روئین تنی ات چشم مدوز* راست در ترکشِ رستم پَرِ تیریست منم!
تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست، هرکجا در همه آفاق اسیریست منم!
زندگی سنگ عظیمی ست، ولی میشکند* که روان زیرِ پِی اش جوی حقیریست، منم!
در پِی آبِ حیاتی؟ به خرابات برو،* خسته از عُمر در آن زاویه پیریست، منم!
گرچه دور است ولی زود عیان خواهد شد،*آنچه کوه است در آن دامنه، دیریست منم!
شاعر گمنام
+ نوشته شده در پنجشنبه دهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 18:0 توسط ابراهیم پورعلی
|